۱۳۹۰-۰۱-۰۲

داستان بسيار زيبا و خواندنى " نجار پير "

نجار پيرى خود را براى بازنشسته شدن آماده مى كرد. يك روز او با صاحب كار خود موضوع را در ميان گذاشت.
پس از روزهاى طولانى و كار كردن و زحمت كشيدن ، حالا او به استراحت نياز داشت و براى پيدا كردن زمان اين استراحت ، مى خواست تا او را از كار بازنشسته كند.
صاحب كار او بسيار ناراحت شد و سعى كرد او را منصرف كند ، اما نجار بر حرفش و تصميمى كه گرفته بود پافشارى كرد.
سرانجام صاحب كار درحاليكه با تأسف با اين درخواست موافقت مىكرد ، از او خواست تا به عنوان آخرين كار ، ساخت خانه اى را به عهده بگيرد.
نجار در حالت رودربايستى ، پذيرفت در حاليكه دلش چندان به اين كار راضى نبود. پذيرفتن ساخت اين خانه برخلاف ميل باطنى او صورت گرفته بود. براى همين به سرعت مواد اوليه نامرغوبى تهيه كرد و به سرعت و بى دقتى ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودى و به خاطر رسيدن به استراحت ، كار را تمام كرد. او صاحب كار را از اتمام كار باخبر كرد. صاحب كار براى دريافت كليد اين آخرين كار به آنجا آمد.
زمان تحويل كليد ، صاحب كار آن را به نجار بازگرداند و گفت : اين خانه هديه ايست از طرف من به تو به خاطر سالهاى همكارى!
نجار ، يكه خورد و بسيار شرمنده شد.
در واقع اگر او مى دانست كه خودش قرار است در آن خانه ساكن شود ، لوازم و مصالح بهترى براى ساخت آن بكار مى برد. يعنى كار را به صورت ديگرى پيش مى برد.
اين داستان ماست.
ما زندگيمان را مى سازيم. هر روز مى گذرد. گاهى ما كمترين توجهى به آنچه كه ميسازيم نداريم ، پس در اثر يك شوك و اتفاق غيرمترقبه ميفهميم كه مجبوريم در همين ساخته ها زندگى كنيم. اگر چنين تصورى داشته باشيد ، تمام سعى خود را براى ايمن كردن شرايط زندگى خود مى كنيم. فرصت ها از دست مى روند و گاهى بازسازى آنچه ساخته ايم ممكن نيست.
شما نجار زندگى خود هستيد و روزها ، چكشى هستند كه بر يك ميخ از زندگى شما كوبيده مى شود. يك تخته در آن جاى مى گيرد و يك ديوار برپا مى شود.
* مراقب سلامتى خانه اى كه براى زندگى خود مى سازيد باشيد *

هیچ نظری موجود نیست: