قلمو وقتى رو كاغذ ميذارم
به تو كه فك ميكنم كم ميارم
آخه اون حسى كه توى دلمه
نمىگنجه توى چن تا كلمه
براى وصف چشات واژه كمه
چرا هرچى لغته مثل همه ؟
صحبت از حس زلال و شيشه اى
نميشه با حرفاى كليشه اى
پيش موهاى تو سنبل چيزى نيست
پيش روى ماه تو گل چيزى نيست
لغت عاشقى نخ نما شده
مشت واژه هاى كهنه وا شده
وسطاى قصه رشته پاره شد
شعر عاشقانه نيمه كاره شد
يا بايد بشينم و نگاه كنم
يا هزار تا واژه اخترا كنم
* خليل جوادى *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر